قسمت چهارم و پنجم
### **قسمت چهارم: "پیدایش یک رهبر"**
در کوهها، کوروش با گروهی از **شورشیان پارس** برخورد کرد. رهبر آنان، **ویشن**، زنی جنگجو از تبار سکاها بود.
ویشن انگشتری عجیب به دست داشت—نشان آن **شیر و خورشید** بود، درست مانند مُهر کوروش!
"این نشان چیست؟" پرسید کوروش.
ویشن نگاهی مرموز به او انداخت: "نشان کسانی است که **تقدیر ایران** را تغییر خواهند داد."
در همین حال، آرش در هگمتانه متهم به خیانت شده بود. ماندانا برای نجات او، فریاد زد: "کوروش **زنده است** و روزی به تاج و تخت خواهد رسید!"
آستیاگ خشمگین شد: "سر هر پارسی را که زیر بیست سال است، ببرید!"
---
### **قسمت پنجم: "نبرد سرنوشت"**
کوروش و شورشیان به یک کاروان سلطنتی ماد حمله کردند. در میان جنگ، کوروش با سربازی ماد روبرو شد—**آرش**!
آرش در نبرد، مُهر کوروش را دید و شوکه شد: "این مُهر را از کجا آوردهای؟!"
کوروش پاسخ داد: "تنها یادگار خانوادهام!"
آرش فهمید که این نوجوان، همان **کوروش** است.
---