قسمت چهارم و پنجم

Aamin Aamin Aamin · 1404/3/13 18:12 · خواندن 1 دقیقه

### **قسمت چهارم: "پیدایش یک رهبر"**  

در کوه‌ها، کوروش با گروهی از **شورشیان پارس** برخورد کرد. رهبر آنان، **ویشن**، زنی جنگجو از تبار سکاها بود.  

ویشن انگشتری عجیب به دست داشت—نشان آن **شیر و خورشید** بود، درست مانند مُهر کوروش!  

"این نشان چیست؟" پرسید کوروش.  

ویشن نگاهی مرموز به او انداخت: "نشان کسانی است که **تقدیر ایران** را تغییر خواهند داد."  

در همین حال، آرش در هگمتانه متهم به خیانت شده بود. ماندانا برای نجات او، فریاد زد: "کوروش **زنده است** و روزی به تاج و تخت خواهد رسید!"  

آستیاگ خشمگین شد: "سر هر پارسی را که زیر بیست سال است، ببرید!"  

---

### **قسمت پنجم: "نبرد سرنوشت"**  

کوروش و شورشیان به یک کاروان سلطنتی ماد حمله کردند. در میان جنگ، کوروش با سربازی ماد روبرو شد—**آرش**!  

آرش در نبرد، مُهر کوروش را دید و شوکه شد: "این مُهر را از کجا آورده‌ای؟!"  

کوروش پاسخ داد: "تنها یادگار خانواده‌ام!"  

آرش فهمید که این نوجوان، همان **کوروش** است.  

---