قسمت سوم
### **قسمت سوم: "حمله به روستا"**
سربازان ماد مانند توفانی سیاه به روستای کوروش یورش بردند. خانهها را به آتش کشیدند و هر نوجوانی را که میدیدند، میکشتند.
کوروش از مادرخواندهاش (همسر چوپانی که او را بزرگ کرده بود) شنید: "**فرار کن!** تو پسر..."—اما صدایش در میان شعلهها گم شد.
کوروش با چشمانی پر از اشک و خشم، به کوهها گریخت.
---